من بزرگ شدم
حدود یک هفته هست که نی نی من میگه بزرگ شدم .چرا ؟ ویدایی : چون قدم به تالوت فرنگی میرسه . وقتی با ونوسی قلدری میکنه میگه من بزرگ شدم چون قدم به تالوت میرسه .مامانی قریون قدت برم .به قول بابایی دخترم قد کشیده. ...
خواب خوب
نجواهای مادرانه
من به تو زندگی را هدیه کردم امانمی توانم به جای تو زندگی کنم. من می توانم نکاتی را به تو بیاموزم اما نمی توانم تو را مجبور به اموختن کنم . می توانم مسیر زندگی را به تو نشان دهم اما قادر نیستم تو را به مقصد برسانم . من می توانم درست وغلط را به تو نشان دهم اما هیچ وقت نخواهم توانست به جای تو تصمیم بگیرم. من می توانم لباس های زیبا بر تن تو بپوشانم اما درون زیبایت را نمی توانم به راحتی بسازم . من به تو پند و اندرز میدهم اما نمی توانم به جای تو انها را بپذیرم . &nb...
یک روز مهد
ویدایی صبح ساعت 7/5 از خواب بیدار میشه وچون زود هست وساعت هم بلد نیست. میگم مامانی مهد تعطیل هست ومیاد توی تخت من وبه قول خودش شکم بازی میکنه .(این شکم بازی روشی هست که از نوزادی لوس کیجا این طوری میخوابید و نمی دونم تا کی میخواد ترکش کنه .) تا ساعت 8 میخوابه وبعد از اون لباس میپوشه و چون صبحانه نمیخوره تغذیه براش بیشتر میزارم که شامل:پسته و4 تا لقمهی نون وپنیر کوچولو ویک عدد سیب .چون تا ساعت یک باید مهد بمونه واول ونوسی رو بگیرم وبعد ویدایی رو .اخه یک روز اول این عسل بابایی رو از مهد گرفتم که از خستگ...
مامانی
محرم
این روزها روزهای عاشورایی هست .چند روز پیش به اتفاق خاله فرشته غروب رفتیم بازار دور بزنیم طبل وسنج خیلی توی مغازه ها بود ویدایی خیلی ذوق کرده بود .همش میگفت اینجا کربلاست ؟ ومن هم میگفتم اره . به همه باباجون و غزیز و بابایی وعمو حسن و به عمه تلفنی گفت که ما رفتیم کربلا وهمه میگفتند که خوش به حالت .خاله فرشته میخندید ومیگفت که اون طوری که خیلی سخت بود برویم اما با ویدا خیلی راحت رفتیم کربلا . &nb...
بازی ویدا
این مدل بازی رو ویدایی خیلی دوست داره بخصوص بعد هر وعده غذایی وهر چی بهش میگیم که ممکن حالت بد بشه وبالا بیاری گوش نمیده . شاید هم بازی خوبی هست وما چون انجام نمیدیم دوست نداریم. &...
کاردستی
وقتی که ویدایی از مهد با ذوق زیاد به خونه میاد و میگه توی کیفم یک چیزی دارم یعنی اون روز کار دستی درست کرده واین هم از کار دستی اش در ماه اول. به لبهای این کاردستی میگه روز بد زدم . &...
تمرین نقاشی
ونوسی که غروب درسش تموم میشه با ویدایی نقاشی تمرین میکنه ویا شعر با هم میخدونند من که این کار هاشون رو میبینم توی دلم خوشحال میشم وفکر میکنم که موقع مدرسه ی ویدایی ونوسی میتونه ودوست داره که به ویدایی کمک کنه. &...