اشتی ویدایی با پارک
سال گذشته وقتی رفته بود بالا از روی یک میله داشت رد میشد که افتاد پایین . واین شد یک خاطره ی بد و دیگه پارک بازی نمیکرد . ووقتی میبردمش فقط بچه ها رو تماشا میکرد و میگفت که با ونوسی میرم . و وقتی با ونوسی میرفت میگفت پارک شلوغ هست ومن از بچه های دیگه میترسم . وخلاصه هزار تا بهانهمیاورد که توی پارک بازی نکنه . ولی یکشنبه ای که ونوسی کلاس زبان بود ما توی پارک منتظر ونوسی بودیم . وچون که ساعت 4/5 بود توی پارک فقط من وویدایی بودیم و بدون ترس رفت و همه ی تاب و سرسره و بالفیکس رو بازی کرد وبا چند نی نی دیگه دوست شد و با اونها بازی کرد . ومن خیلی خوشحال شدم که دخترم با پارک اشتی کرد.