مهمانی
دیروز 24 ماه رمضون خونه ی خاله فرشته نذری اش بود . و ما هم بودیم . ونوسی و فاطمه رفته بودند بازار تا ونوسی کتاب زبان بخره . و ویدای ناراحت که چرا من رو با خودشون نبردند و من و خاله فرشته و عزیز با ویدایی رفتیم کنار دریای خاله بعد از 11 سال یعنی اخرین باری که رفته بودم دریا ونوسی توی شکمم بود . ویدایی کمی شن بازی کرد و گل انگشتی جمع کرد با تعدادی سنگ . غروب ونوسی هم برای ویدا از شهر کتاب . کتاب خاله سوسکه به عنوان جایزه خرید که خیلی هم قشنگ بود . و ویدایی هم خیلی خوشحال شد.